سلام روزگار… چه میکنی با نامردی مردمان..
من هم ..اگر بگذارند …
دارم خرده های دلم را…
چسب میزنم… راستی این دل … دل می شود ؟
از شباهتتون فهمیدم که تو نسبتی با گاوآهن داری !
اومدی ، زندگیمو شخم زدی ، زیر و رو کردی
.
.
.
فردا برای دلجویی دیر است ، امروز زخم نزن …
.
.
.
قلبم را عصب کشى کردم ، دیگر نه از سردى نگاهى میلرزد و نه از گرمى آغوشى میتپد !
.
.
.
نمی بخشمت
ولی فراموشت می کنم
همیشه به همین سادگی از ادمای بی ارزش می گذرم . . .
.
.
.
روی زمــیــنــی زنـدگـی مـی کــنــیــم که خــودش رو ” جــــو ” گرفته !
دیگه تــکـلـیـفــ آدمـــاش مــعــلـومه ….!
.
.
.
مدتهاست
چتـــــر منطق را بر ســـــر گرفتــــــه ام!
تا باران “عشـــــق” را
تجربـــــه نکنم!
دیگر توان مقابلـــــه با
تب و لرز
برایـــــم باقی نمانــــده است!!!
.
.
.
خسته شدم از آدمایی که موقع رفتن میگن :
تو خیلی خوبی ! من لیاقت تو رو ندارم !
بــــــی لیــــــاقــــــت هــــــای عزیــــــــز !
لطفا برای رفتن یهـ ذره خلاقیت به خرج بدین … !
.
.
.
هی فلانی !
رفتن حق همه ی آدمهاست…
فقط خواستم بدونی ،
اگه مونده بودی..
*بهارم*قشنگ تر بـــود …
.
.
.
می خواهی قضاوتم کنی ؟
کفش هایم را بپوش
راهم را قدم بزن
دردهایم را بکش
سال هایم را بگذران
بعد قضاوت کن !!!
.
.
.
این روزهایم به تظاهر می گذرد …
تظاهر به بی تفاوتی
تظاهر به بی خیالی
به اینکه دیگر هیچ چیز مهم نیست اما چه سخت می کاهد از جانم این “نمایش” !
.
.
.
حماقت چیست…؟
این که من…
تو را…
با تمام بدی هایی که در حقم میکنی…!!
هنوز…
دوست دارم
.
.
.
عشق خیالی من ، خودت نیستی ولی هنوز عشق خیالیت در رگهایم جریان دارد و قلبم میتپد با عشقی که تو در رگهای من جا گذاشتی …
.
.
.
بعضی وقتا لازمه گیاه باشی و فتوسنتز کنی ولی محتاج بعضیا نباشی !
.
.
.
هیــــــس !!!
آرام تر..
مگر سر اورده ای با این همه ســــــــَر و صـــــــــدا؟!…
برو..
هروقت دل آوردی برگرد..
.
.
.
تو همان سنگـِ در جویبار روزگاری
و من
همان آب روان
هرچه و هرطور که میخواهی باش
من
کار خودم را خواهم کرد!
.
.
.
با “یکی بود یکی نبود” شروع می شود این قصه …
با “یکی ماند ، یکی نماند” تمام !
یکی من بودم یا تو ، مهم نیست …
مهم قصه ایست که تمام می شود !
.
.
.
تا قیامت هم خیانت کنم
باز حساب مان
پاک نمی شـــود!!!!
.
.
.
به زخمهایم می نگری ؟!
درد ندارند دیـــــــــــــــگر
روزی که رفتـــــــــــــــی ،
مرگ تمام درد هایم را با خودش بـــــــــــــــرد !
مرده ها درد نـــــــــــــــمی کشند
حرف آخرم این
برنگرد دیـــــــــــــــگر
زنده ام نـــــــــــکن !
.
.
.
لطفـاً دستگـاه شـوک را خـامـوش کـُن
و لبـانت را ببنـــد
جملـــه هـای عاشقـــانـه دیگــر فـایـده نـدارد !
عشق ، درونـم مـرد دیگـــر