بهش گفتم سی دی مادربردت رو بده کار ضروری دارم. رفت خونه و بعد از دو ساعت اومده می گه همونی که روش نوشته Gigabyte؟
گفتم پـَـ نه پَــ! همونی که نوشته گلچین شاد بندری ۹۰!
از گوگل سایت رو باز کردم، نوشته آیا می خواهید وارد سایت شوید؟
گفتم پـَـ نه پَــ! مثل این که زنگو اشتباه زدم با طبقه بالایی کار دارم، ببخشید دیگه تکرار نمی شه!
مامور آمار: شما فرزند خانواده هستید؟
پـَـ نه پَــ! من پدر خانواده ام ولی خیلی خوب موندم!
می گه لباساتو انداختی تو وان بشوری؟
پـَـ نه پَــ، میخوام سوراخاش پیدا شه پنچریشونو بگیرم!
ساعت 10 شب رسیدم خونه، بابام می گه الان اومدی خونه؟
پـَـ نه پَــ، دو ساعت پیش اومدم، الان تکرارش داره پخش می شه!
رفتم داروخونه به یارو می گم شامپو ویتامینه میخوام! طرف با یه قیافه حق به جانب که مثلا خیلی حالیش می شه می گه شامپو واسه موهات دیگه؟
پـَـ نه پَــ، شامپو ویتامینه واسه فرش می خوام که گل هاش سریع رشد کنن!
به خواهر زاده ام دیکته می گم... رسیده آخر خط، می گه برم سر خط؟
پـَـ نه پَــ، بقیشو رو فرش بنویس!
داشتیم تو خیابون قدم می زدیم که یهو صداى ترمز شدیدى اومد و دو تا پا که یکى عمودى یکى افقى رو هوا بود... خلاصه ملت جمع شدن بالای سر طرف، که در این هنگام راننده پیاده شد و در کمال خونسردى گفت: آقا چیزیتون شد؟
یارو هم با همون وضع و صورت خونى مالى در حالی که به سختى نفس می کشید گفت: پـَـ نه پَــ، خودمو انداختم زمین از داور پنالتى بگیرم!
راننده گفت: نمکدون! منظورم اینه که می خواى زنگ بزنم اورژانس؟
یارو گفت: پـَـ نه پَــ، زنگ بزن برنامه نود، عادل اینا کارشناسى کنن صحنه پنالتى بود یا نه!
رفتم الکتریکی، می گم آقا سه راهی دارین؟ می گه سه راه برق؟
پـَـ نه پَــ، سه راه آذری، دربست!
نصفه شب یکی از بالا درمون پرید تو حیاط. داداشم گفت علی! دزده؟
پـَـ نه پَــ، "زوروِ" داره از دست گروهبان گارسیا فرار می کنه!
لپ تاپم رو بردم نمایندگیش، می گم ضربه خورده کار نمی کنه، یارو می گه ضربه فیزیکی؟
پـَـ نه پَــ، بی محلی کردم یه کم، ضربه روحی خورده!
از خواب بیدار شدم برادرم اومده می گه بیدار شدی؟
پـَـ نه پَــ، خوابم، خودم رو زده ام به بیداری!
رفتم نانوایی سنگکی. نانوا داشت با انگشتش روی نان رو سوراخ سوراخ می کرد. نوبت من که شد، نانوا گفت شما هم نان می خواهی؟
پـَـ نه پَــ، اومدم از شما تایپ یاد بگیرم!
توی جاده پلیس دیدم، دستم رو کردم بیرون، انگشتم رو می چرخونم. رفیقم می گه: داری به ماشین های روبرویی علامت می دی؟
پـَـ نه پَــ، دارم هوا رو با انگشتم هم می زنم خنک شه!
دوازده شب رسیدم در خونه کلید نداشتم به داداشم زنگ زدم می گم یواش در رو باز کن بقیه بیدار نشن. میگه در خونه رو؟
پـَـ نه پَــ! در یخچال رو! سر شب گرمم بود رفتم پیش تخم مرغها خوابیدم!
شیشه رفته توی دستم، دارم از درد جیغ و داد می کنم، به رفیقم می گم: در بیار... می گه شیشه رو؟
پـَـ نه پَــ! ادای من رو در بیار شاد شیم!
تصادف کردم، زنگ زدم ۱۱۰، پلیسه اومده می گه تصادف کردی؟!
گفتم: پـَـ نه پَــ! اینا همش نقشه بود بیای ببینمت!
رفتیم بلیت لندن بگیریم، زنه می گه سیاحتیه؟
می گم پـَـ نه پَــ، زیارتیه می خوام برم امامزاده سید ریچارد!
با دوستم رفتیم تو یه مغازه ی شلوغ که عسل طبیعی می فروشه؛ نوبت ما که می شه طرف می گه: شمام عسل می خواین؟ پـَـ نه پَــ، دوتا زنبوریم اومدیم استخدام شیم!
تو بهشت زهرا دنبال قبر یکی می گشتیم. یه آدم خوشحال اومده داره با ما رو سنگ قبرا رو می خونه. بعد می گه دنبال قبر کسی می گردین؟ پـَـ نه پَــ، دستیار عزرائیلم اومدم ببینم کسی زود تر از موقع نمرده باشه!
زنگِ خونه رو می زنم مامانم می پرسه می خوای بیایی تو؟ پـَـ نه پَــ، میخوام ببینم اف اف سالمه یا نه!