loading...
Bia2Fars
benyamin بازدید : 461 جمعه 29 دی 1391 نظرات (0)

 داستان های آموزنده و فلسفی بهمن ماه 91

همراه همیشگی
 در روزگار قدیم تاجر ثروتمندی بود که چهار همسر داشت. همسر چهارم را بیشتر از همه دوست داشت و او را مدام با جواهرات گران‌قیمت پذیرایی می‌کرد، بسیار مراقبش بود و بهترین چیزها را به او می‌داد. همسر سومش را هم خیلی دوست داشت و به او افتخار می‌کرد، نزد دوستانش او را برای جلوه‌گری میبرد گرچه واهمه شدیدی داشت که روزی او با مرد دیگری برود و تنهایش بگذارد.

واقعیت این بود که او همسر دومش را هم بسیار دوست داشت! او بسیار مهربان بود و دائماً نگران و مراقب مرد بود و مرد در هر مشکلی به او پناه میبرد و او نیز به تاجر کمک می‌کرد تا گره کارش را بگشاید و از مخمصه بیرون بیاید؛ اما همسر اول مرد زنی بسیار وفادار و توانا که در حقیقت عامل اصلی ثروتمند شدن او و موفق بودنش در زندگی بود؛ اما اصلاً مورد توجه مرد نبود. با وجود این که از صمیم قلب عاشق شوهرش بود اما مرد تاجر به ندرت وجود او را در خانه‌ای که تمام کارهایش با او بود حس می‌کرد و تقریباً هیچ توجهی به او نداشت…
 روزی مرد احساس کرد به شدت بیمار است و به زودی خواهد مرد. به دارایی زیاد و زندگی مرفه خود اندیشید و با خود گفت: من اکنون چهار همسر دارم؛ اما اگر بمیرم دیگر کسی را نخواهم داشت، چه تنها و بیچاره خواهم شد! بنابراین تصمیم گرفت با همسرانش حرف بزند و برای تنهاییش فکری بکند.
 اول از همه سراغ همسر چهارمش رفت و گفت: “من تو را از همه بیشتر دوست دارم و از همه بیشتر به تو توجه کرده‌ام و انواع راحتی‌ها را برایت فراهم آورده‌ام، حالا در برابر این همه محبت من آیا در مرگ با من همراه می‌شوی تا تنها نمانم؟”
 زن به سرعت گفت: “هرگز”؛ همین یک کلمه و مرد را رها کرد.
 مرد با قلبی که به شدت شکسته بود به سراغ همسر سومش رفت و گفت: “من در زندگی تو را بسیار دوست داشتم آیا در این سفر همراه من خواهی آمد؟”
 زن گفت: “البته که نه! زندگی در این جا بسیار خوب است. تازه من بعد از تو می‌خواهم دوباره ازدواج کنم و بیشتر خوش باشم.” قلب مرد از این حرف یخ کرد.
 مرد تاجر به همسر دوم رو آورد و گفت: “تو همیشه به من کمک کرده‌ای. این بار هم به کمکت نیاز شدیدی دارم شاید از همیشه بیشتر، میتوانی در مرگ همراه من باشی؟”
 زن گفت: “این بار با دفعات دیگر فرق دارد. من نهایتا می‌توانم تا گورستان همراه تو بیایم؛ اما در مرگ … متأسفم!”
 گویی صاعقه‌ای به قلب مرد آتش زد. در همین حین صدایی او را به خود آورد: “من با تو می‌مانم، هر جا که بروی..” تاجر نگاهی کرد، همسر اولش بود که پوست و استخوان شده بود. غم سراسر وجودش را تیره و تار کرده بود و هیچ زیبایی و نشاطی برایش باقی نمانده بود. تاجر سرش را به زیر انداخت و به آرامی گفت: “باید آن روزهایی که می‌توانستم به تو توجه میکردم و مراقبت می‌بودم!”
 در حقیقت همه ما چهار همسر داریم!
 همسر چهارم که بدن ماست. مهم نیست چه قدر زمان و پول صرف زیبا کردن او بکنی وقت مرگ، اول از همه او، تو را ترک می‌کند.
 همسر سوم که دارایی ماست. هر چقدر هم برایت عزیز باشد وقتی بمیری به دست دیگران خواهد افتاد.
 همسر دوم خانواده و دوستان ما هستند. هر چقدر صمیمی و عزیز باشند وقت مردن نهایتا تا سر مزارت کنارت خواهند ماند.
 همسر اول که روح ماست. اغلب به آن بی‌توجهیم و تمام وقت خود را صرف تن و پول و دوست میکنیم؛ اما او ضامن توانمندی‌های ماست ولی ما ضعیف و تنها رهایش کرده‌ایم تا روزی که قرار است همراه باشد؛ اما آن روز دیگر هیچ قدرت و توانی برایش باقی نمانده است.
 
ارزیابی
 
پسر کوچکی وارد داروخانه شدکارتنی را به سمت تلفن هل داد. روی کارتن رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره ای هفت رقمی.
 مسئول داروخانه متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش داد.
 پسرک پرسید:خانم می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن ها را به من بسپارید؟
 زن پاسخ داد: کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد.
 پسرک گفت: خانم من این کار را نصف قیمتی که او می گیرد انجام خواهم داد.
 زن در جوابش گفت: از کار این فرد کاملا راضی ام.
 پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد: من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برای تان جارو می کنم در این صورت شما در یکشنبه زیبا ترین چمن را در کل شهر خواهید داشت.
 مجددا زن پاسخ منفی داد.
 پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت گوشی را گذاشت.
 مسئول داروخانه که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: پسر از رفتارت خوشم می آید، به خاطر این که روحیه ی خاص و خوبی داری،دوست دارم کاری به تو پیشنهاد بدهم.
 پسر جوان جواب داد: نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم را می سنجیدم،‌من همان کسی هستم که برای این خانم کار می کند.
 ” عملکرد شما باعث استحکام شما خواهد شد “
 
بز را بکش
 
روزگاری مرید و مرشدی خردمند در سفر بودند. در یکی از سفرهایشان در بیابانی گم شدند و تا آمدند راهی پیدا کنند شب فرا رسید. ناگهان از دور نوری دیدند و با شتاب سمت آن رفتند، دیدند زنی در چادر محقری با چند فرزند خود زندگی می‌کند. آن‌ها آن شب را مهمان او شدند و او نیز از شیر تنها بزی که داشت به آن‌ها داد تا گرسنگی راه بدر کنند.
 روز بعد مرید و مرشد از زن تشکر کردند و به راه خود ادامه دادند. در مسیر، مرید همواره در فکر آن زن بود و این که چگونه فقط با یک بز زندگی می‌گذرانند و ای کاش قادر بودند به آن زن کمک می‌کردند تا این که به مرشد خود قضیه را گفت. مرشد فرزانه پس از اندکی تأمل پاسخ داد اگر واقعاً می‌خواهی به آن‌ها کمک کنی برگرد و بزشان را بکش. مرید ابتدا بسیار متعجب شد ولی از آن جا که به مرشد خود ایمان داشت چیزی نگفت و برگشت و شبانه بز را در تاریکی کشت واز آن جا دور شد.
 سال‌های سال گذشت و مرید همواره در این فکر بود که بر سر آن زن و بچه‌هایش چه آمد. روزی از روزها مرید و مرشد قصه ما وارد شهری زیبا شدند که از نظر تجاری نگین آن منطقه بود. سراغ تاجر بزرگ شهر را گرفتند و مردم آن‌ها را به قصری در داخل شهر راهنمایی کردند. صاحب قصر زنی بود با لباس‌های بسیار مجلل و خدم و حشم فراوان که طبق عادتش به گرمی از مسافرین استقبال و پذیرایی کرد، و دستور داد به آن‌ها لباس جدید داده و اسباب راحتی و استراحت فراهم کنند. پس از استراحت نزد زن رفتند تا از رازهای موفقیت وی جویا شوند. زن نیز چون آن‌ها را مرید و مرشدی فرزانه یافت، پذیرفت و شرح حال خود این گونه بیان نمود:
 “سال‌های بسیار پیش من شوهرم را از دست دادم و با چند فرزندم و تنها بزی که داشتیم زندگی سپری می‌کردیم، یک روز صبح دیدیم که بزمان مرده و دیگر هیچ نداریم. ابتدا بسیار اندوهگین شدیم ولی پس از مدتی مجبور شدیم برای گذران زندگی با فرزندانم هر کدام به کاری روی آوریم. ابتدا بسیار سخت بود ولی کم‌کم هر کدام از فرزندانم موفقیت‌هایی در کارشان کسب کردند. فرزند بزرگ‌ترم زمین زراعی مستعدی در آن نزدیکی یافت. فرزند دیگرم معدنی از فلزات گرانبها پیدا کرد و دیگری با قبایل اطراف شروع به داد و ستد نمود. پس از مدتی با آن ثروت شهری را بنا نهادیم و حال در کنار هم زندگی می‌کنیم.”
 هر یک از ما بزی داریم که اکتفا به آن مانع رشدمان است،
 و باید برای رسیدن به موفقیت و موقعیت بهتر آن را فدا کنیم.

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
  • سایت سلامتی
  • فروشگاه آنلاین
  • تاپ کرک
  • هاستینگ سرور مجازی چت روم ساخت وب سایت
  • تاپ کرک
  • هاستینگ سرور مجازی چت روم ساخت وب سایت
  • بهترین های وبگردی
  • دارو گیاهی
  • ساعت مچی
  • خرید اینترنتی دستگاه فر مو
  • تبادل لینک با وبلاگ
  • خرید پنکه بدون پره
  • اس ام اس جدید
  • سایت مدل لباس و آرایش
  • عکس جدید بازیگران
  • مدل لباس روز
  • مدل لباس روز
  • دانلود كلیپ جدید
  • مدل لباس جدید
  • فیلم آموزشی کتاب و جزوه درسی
  • دانلود كليپ
  • خبرگزاری نایک فوتبال
  • نمونه سوالات و جزوات درسی
  • همه چی دانلود
  • همه چی دانــــــــــــلود
  • دانلود نمونه سوال و جزوات درسی
  • گالری عكس
  • دانلود آهنگ و موزیک ویدئو روز
  • *** MASOUD VAFAEI ***
  • لر موزيكال
  • Persian Youtube 18
  • ﻝﺎﻳﺮﺳ ﻭ ﻢﻠﻴﻓ ﺩﻮﻠﻧﺍﺩ‎ Youtube
  • baranhits
  • **دبیرستانی ها1**
  • ترول دونی
  • پشت دریاها شهری است. قایقی خواهم ساخت
  • سایت تفریحی ایرانیان
  • ٠• تفريح و سرگرمي در آلاچيق 4 •٠
  • گالری عکس،جزوه،تحقیقات،پروژه
  • بهترینها با ما باشید
  • مطلب همه جوره
  • •● دانشجویان مهندسی ●•
  • سرگرمی داغ داغ+18
  • گیتانما
  • *****گیتانما*****
  • سرگرمی های با حال
  • دانلود موزیک و هرچی بخوایی
  • بهترین سایت تفریحی فارسی زبانان
  • پاتوق خنده
  • ...::: رویال دانلود . آی آر :::...
  • عاشقانه جک اس ام اس
  • نیا تو معتاد میشی میمیری!
  • ٠• تفريح و سرگرمي در آلاچيق 4 •٠
  • ایران آناهیتا
  • زیبــــــــــــــــــا چــــــت
  • فروشگاه علیرضا
  • نیمباز
  • بزن لایکو
  • ویوا شاپ
  • تبلیغات رایگان
  • تبادل لینک
  • خرید ساعت مچی
  • خرید عینک آفتابی
  • خرید عینک آفتابی
  • ساعت مچی
  • خرید عینک آفتابی
  • عینک آفتابی
  • خرید ساعت مردانه
  • خرید عینک آفتابی
  • خرید ساعت زنانه
  • خرید ساعت مچی
  • خرید عینک آفتابی
  • MixFans
  • دانلود موزیک ویدئو
  • آموزش کسب درآمد اینترنتی
  • عینک آفتابی اصل
  • ساعت مچی
  • ساعت مچی سواچ طرح rebel
  • ساعت مچی زنانه جدید
  • عینک ریبن
  • فروشگاه عینک آفتابی
  • خرید شارژ ایرانسل
  • ساعت مچی
  • ساعت مچی کاسیو
  • خرید ساعت مچی
  • سایت تبادل لینک
  • تبادل لینک
  • خرید عینک ویفری
  • عینک آفتابی
  • فروشگاه ساعت دیواری
  • خرید ساعت دیواری
  • عینک ریبن کت
  • فروشگاه عینک آفتابی
  • خرید ساعت مچی
  • وبلاگ تفریحی زنبور عسل
  • بزرگترین مرکز سرگرمی
  • قالب وبلاگ
  • بروزترین مرجع دانلود فیلم
  • دانلود آهنگ جدید
  • عاشقانه
  • قیمت روز خودروی شما
  • دانلود سریال جدید
  • بزرگترین کامیونیتی ایرانیان مقیم استرالیا
  • آخرین مطالب ارسال شده
  • نظرسنجی
    کدام بخش بیشتر مورد استفاده شما قرار گرفته؟
    نظر شما در مورد قالب وبلاگ چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1029
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 87
  • آی پی امروز : 70
  • آی پی دیروز : 259
  • بازدید امروز : 221
  • باردید دیروز : 973
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 221
  • بازدید ماه : 8,662
  • بازدید سال : 47,785
  • بازدید کلی : 1,633,980
  • کدهای اختصاصی