واسه عاشقی نه لازمه شاعر باشی ! نه لازمه فرهاد باشی و کوه بکنی . . .
یکم شعور داشته باشی کافیه !
آدامسمو با اون همـه “ شیک ” بودنش بعد نیم ساعت زیر کفشم له میکنم تو که جای خود داری !
::
::
این تو نیستی که مرا از یاد برده ای !
این منم که به یادم اجازه نمیدهم حتی از نزدیکی ذهن تو عبور کند ، صحبت از فراموشی نیست ، صحبت از لیاقت است !
::
::
یه بیماریه مادرزادیه لاعلاج دارم :
“ هرکی رو میبینیم فکر میکنیم آدمه ”
::
::
شاید راه رو عوضی برم . . .
ولی با یه عوضی راه نمیرم . . .
::
::
دوست داشتن و دوست داشته شدن ، یه حس خیلی قشنگه که بعضیا رسما خرابش کردن !
::
::
کنارم گذاشته ای که تلخم کنی ؟!
هه !!! شرابی شدم ناب ! حالا حسرتم را بکش . . .
::
::
چه تناقض عجیبی است !
دلم برای او شور میزند اما دستم نمک ندارد . . .
::
::
واسه عاشقی نه لازمه شاعر باشی ! نه لازمه فرهاد باشی و کوه بکنی . . .
یکم شعور داشته باشی کافیه !
::
::
عاشقی شور نمی خواهد ، شعور می خواهد !
::
::
به عشق در یک نگاه اعتقاد ندارم ؛ اما . . .
به اینکه یه نفر در یک لحظه از چشمت بیافته شدیداً معتقدم . . . !
::
::
به کوه بگی محبت برمیگرده میگه محبت ، آخه تو به من بگو از سنگم کمتری ؟
::
::
همیشه چوب سوختنی نیست ، خوردنی هم هست !
ما گاهی چوبِ سادگیمون رو میخوریم . . .
::
::
پیشرفت من دقیقا پسرفت تو از زندگیم بود !
::
::
آدم باید بی لیاقت هارو هم دوست داشته باشه ، آخه گناه دارن هیشکی دوسشون نداره ؛ میگن بی لیاقتن دیگه !
آهای با توام ، اگه دوستت دارم فقط برا اینه ک دلم برات میسوزه چون بی لیاقتی . . .
::
::
فهمیدهام که نفرت هم مثل دیگر احساسات ، مثل عشق ، قیمت دارد . . .
تنفر را هم نباید خرج هر کسی کرد . . .
::
::
در کودکی در کدام بازی ، راهت ندادند که امروز ، اینقدر دیوانه وار ، تشنه ی “ بازی کردن ” با آدم هایی ؟!
::
::
باید دامپزشک باشی تا بفهمی بعضیا چشونه . . . !
::
::
آدم نیمرو باشه ولی دورو نباشه !
::
::
بعضیا شدیدا به عینک نیاز دارن ، واسه اینکه گوشامونو خیلی دراز میبینن !
::
::
نمیدانم چرا تنم میلرزد وقتی صبحت از تو میشود نه از ترس حضورت نیست ،
از آروزی به تو رسیدن است ، از شاید ها و باید ها
و از اینکه نمیدانم داشتنت رو عاشقانه اشک بریزم یا دوریت را …
شاید روزی تنم لرزید و دستانت را روی شانه هایم گذاشتی
و گفتی زیر لب اشک شوق بریز من به کنارت آمده ام برای همیشه !
::
::
گاهی آنقدر دلم هوایت را میکند …
شک میکنم به اینکه ، این دل مال من است یاتو …
::
::
دلم میخواهد کسی باشد ، خوب باشد ، مهربان باشد ، بس باشد
و همه ی این بودن هایش فقط برای من باشد ، فقط برای من !
::
::
وقتی که تو نیستی دنیا چیزی کم دارد مثل کم داشتن یک وزیدن ، یک واژه ، یک ماه !
من فکر می کنم در غیاب تو همه خانه های جهان خالیست !
::
::
اینکه یه نفر بهت بگه “مواظب خودت باش” حس خوبی داره
اما بهتر از اون وقتی هستش که یه نفر بهت میگه “نگران نباش من باهاتم”
::
::
میتوانم دنیا را یک دستی فتح کنم
به شرطی که دست دیگرم را تو گرفته باشی . . .
::
::
نمی دانم آلزایمر بودی یا عشق !
از روزی که مبتلایت شدم
خود را از یاد بردم . . .
::
::
دلم می سوزد برای زکریا که تو را ندیده مرد !
تمام درخت های انگور جهان از چشم های تو آب می خورند !
::
::
دلم خیابانی میخواهد هزار طرفه به سوی خانه تـــــــو !
::
::
گاهــی فکـر میکنم کــار تـــو “ســـــخــــت تر” از مـــن است !!
مـن یـــــک دنـــیا دوستت دارم …
و تو زیر بـار این همــــه عشـــــق قــــد خـم نمیکنی …
::
::
نکن امروز را فردا
دلم افتاده زیر پا
بیا ای نازنین ای یار
دلم را از زمین بردار
در این دنیای وانفسا
تویی تنها ، منم تنها
نکن امروز را فردا
بیا با ما ، بیا با ما
::
::
اَگــــَر میدآنی دَر دُنیـآ کــَسی هست که بـآ دیدَنــَش…
رَنگ رُخســآرَت تغیـــیر میکنــَد،
و صــِدای قــَلبـَت اَبرویــَت رابه تــآراج میبــَرد،
مــهـم نیــست که او مـآل تــو بــآشــَد…
مــهــِم این است که فـــَقــَط بــــآشـَد،
زِندگی کــُند،
لــِذَت ببرَد…
و نــَفــَس بـــکشـد
::
::
تنها تو رو می بینم ،لحظات با تو بودن را و یک زندگی شیرین را !
و آخر سر نیز رویاهای عاشقانه ام را با تو …
::
::
چقد دلم تنگ شده واسه شنیدن تپش های پر اشتیاق قلبت …
که نفس هام رو به احترامش نگه میداشتم …
::
::
تمام حرف ها پشت سرت بود ، به دنبالت الفبا را قدم زدم ؛ تو حرف نداشتی !
::
::
دنیا تمام شود چه باک ؟
دنیای من تویی که پیش از اینها تمامم شدی !
::
::
هنوز هم صدقه هایم به نیت سلامتی توست…
هی…؟
معشوقه ی من…
سلامتی…؟
::
::
هر راهی را که رفته باشم هرچقدر هم دورتر ، کوتاه ترین است برای رسیدن دوباره به تو،
کافی ست که یکبار دیگر نامم را صدا بزنی ، برمیگردم !
::
::
در قرن ما تعریف عشق گره خوردن “تن ها“ست نه پیوند قلبها !
::
::
گرمایی بودم همیشه ، ولی بین خودمان بماند
سرمایی می شوم وقتی پای آغوش تو در میان باشد . . .
::
::
لحظه های با تو بودن … از عمرم حساب نمی شوند
از آخرتم حساب می شوند ، از بهشت . . .
::
::
همه میگن عشق یعنی
دوست داشتن …
اما
من میگم عشق یعنی
یکی مثل تو داشتن . . .
::
::
این عصرهای بارانی
عجـیب بـوی نـفس هـای تـو را می دهـد …!
گـوئـی … تـو اتـفاق می افـتی
و مـن دچـار می شـوم …
تـمام ” مــن” دارد “تـــو” می شـود …
::
::
عزیزم هیچ میدانی
جزئیات چشمهایت
کلیات زندگی من است !؟
::
::
یه چیزی هست به اسم آغوش ، لامصب دوای هر دردیه
اون دارو هم فقط تو داری !
::
::
تو از موسی پیامبرتری !
به جای اشاره نگاه کردی ، به جای دریا دل من شکافته شد …
::
::
شیرینم تـقصـیر تـــو نیـست …
حـتمـاً اشـتبـاه از متـصـدی ِ آرزوهـا بـوده
کـه تـو نصـیب دیــــــگری شـدی …!
::
::
نفس کشیدن را دوست دارم گاهی ؛ گاهش را فقط “تــــــــو” می دانی !
::
::
بـــــه چــــه میـــخنــــــــدی تـــــو ؟
بــــه نـگـاهـــــم کــــه مـسـتـــــــانــــه تـــو را بــاور کــــرد
یــا بـــه افـســـــــــونـگــــری چـشـــــمـانت
کــه مـــرا ســـوخت و خــاکـسـتـــــر کــــرد ؟
خـنــــده دار است ، بـخـنـــــــد !!
::
::
سکه ی زندگیم شیر ندارد ،
اما همین خطی که مرا به تو وصل نگه می دارد را دوست دارم !
::
::
تمام دنیا در آغوشت خلاصه شده است ؛
کودکانه پناه میبرم به خلاصه ی دنیا …
::
::
قرارمان یک مانور کوچک بود…
قرار بود تیرهای نگاهت مشقی باشد…
اما ببین،
یک جای سالم بر قلبم نمانده است…!
::
::
چهار فصل که حرفه …
فصل پنجمی هست به نام تـــــــــو ، به هوای تـــــــــو …
::
::
من که نباشم دنیا یک “من”کم دارد
تو که نباشی من یک “دنیا” کم دارم . . .
::
::
حقیقت دارد که من می توانم
با شعرهای تو
با باران مشاعره کنم
و بند نیایم . . .