می گویند عشق آنست که به او نرسی
و من می دانم چرا…
زیرا در روزگار من،
کسی نیست که زنانه عاشق شود
و مردانه بایستد…
دلم به حالی پسری سوخت که وفتی گفتم کفش هایم را خوب رنگ کن ،
گفت خاطرت جمع باشد مثل سرنوشتم برایت سیاه میکنم …
می گویند عشق آنست که به او نرسی
و من می دانم چرا…
زیرا در روزگار من،
کسی نیست که زنانه عاشق شود
و مردانه بایستد…
دلم به حالی پسری سوخت که وفتی گفتم کفش هایم را خوب رنگ کن ،
گفت خاطرت جمع باشد مثل سرنوشتم برایت سیاه میکنم …
پشت چراغ قرمز٬تو ماشینهای ترمز زده٬پشت خط عابر دنبال چی میگردی ؟
من بغلت نشستم . . . !
تنهایی فقط تنبیهی است برای روزهای دوست داشتن او !
.
.
.
رفت …
تو را به خدا سپرد و خودش را به دیگری !
.
.
.
سر به گوش من بگذار
و آرام بگو :
دوستت دارم…
از چه می ترسی ؟!
فردا دوباره میتوانی انکار کنی…